خودمونیم دیگه......!!
غریبه که نیست اینجا بخوایم کلاس بیایم و بگیم گذشتن از دل خیلی آسونه و واسه ما بچه بسیجیا مثله آب خوردنه.....!!
هممونم میدونیم چقدر سخته و چه مشکلاتی داره.........
اما ایول به اون بچه بچه بسیجی که دلشو گذاشت زیر پوتینای خاکیش و راه افتاد دنبال تیر و ترکش و درد....
نمیخوام حرفای تکراری بزنم یا اینکه شعار بدم.....هممونم از حرفای تکراری بدمون میاد و حوصله ی شنیدنشونو نداریم.....
اما خداوکیلی ....!! تو زندگی روزمره مون...وسط کار و مشغله....چند بار به فکر جوونایی می افتیم که حالا پیر شدن و نه توان بلند شدن از جاشونو دارن....
نه رمق نفس کشیدن....
چند بار به فکر جانبازایی می افتیم که به خاطر امنیت الان ما....جونشونو گذاشتن وسط دایره و رفتن تا بی منت تقدیم کنن.....؟
هممون مثل همیم دیگه....هممون داریم تو یه جامعه زنگی میکنیم.....تو جامعه ای که بعضی وقتا احساس میکنیم یادش رفته این ارامششو مدیون کیه...؟
حتی بعضی اوقات آوردن اسم شهیدا...واسش مسخره میشه......
مومنامونم آرزو میکنن زود تر جنگی چیزی بشه راحت بشن از این دنیا.....
بابا ....من میخوام بگم ما تا وقتی هستیم، موظفیم که زندگی کنیم.....
و با این زندگیمون حداقل به دونفر کمک کنیم......
این که میگم کمک کنیم منظورم این نیست که یه شبه بشیم یه ادم بزرگ و همرو هدایت کنیم
نه..!
منظورم اینه که دور از تعصب...........دور از خشکه مذهب بازی و من خوبم و تو بدی....! و.....از این حرفا..!! بگردیم دنبال ساختن یه شخصیتی که همه تو این دنیا تشنه ان
واسه این که یه کلمه باهاش حرف بزنن....میدونید چرا؟
چون حرف حق میزنه............
شعار نمیده.....قلمبه سلمبه حرف نمیزنه تا پز عِلمشو بده.....!
یه جوری حرف میزنه تا همه ی مردم حرفاشو بفهمن.....
این طوریه که عاشقش میشن و به حرفاش گوش میکنن و اون در واقع تونسته تو راه رسیدن به خدا کمکشون کنه....
بله..!!!!
اینه!!!
خوب دیگه زیاد حرف نمیزنم چون منم مثل خودتون متنای طولانی رو نمیخونم...................!!!!!!!!!!!!!! :)
فعلا