آقا...

نمیدانم چرا اینقدر بی قرارم....

فقط خدا میداند ... از وقتی که از حرمت آمده ام...

انگار گوشه ای از قلبم را در حرمت جاگذاشته ام...

بدجور دلم هوای محرمت را کرده است...

برای صدای عزاداری ات که همه جا گوش آدم را نوازش میدهد...

آقا

بی تو...من...ماتم گرفته ای بیش نیستم

با تو است که هر سائلی بر تخت پادشاهی مینشیند...

مارا هم بخر....

مارا هم ببر...

امروز از شهرک کاروان کربلا راهی حرمت شد...

دلم شکست...

خودت میدانی چقدر...شکست

دلتنگتم...

دعایم کن

دعایم کن

دعایم کن...

یامهدی آقاجان